.

.

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

 دریا را زیارت کردم... آرامش طوفانی اش را دیدم، تشنگی اش را دیدم، قیام و سجودش را دیدم، دلتنگی شب هایش را دیدم که رو به ماه می‌کرد و می‌گفت:

تو چه در پیمانه کردی که مرا دیوانه ی دیوانه ی دیوانه کردی...

با نگاهت دل ربودی که مرا مستانه ی مستانه ی مستانه کردی...

چشم های قشنگ عباس دلمو خدایی کرده...

با این همه دیدنی آیا وقتش نرسیده که بدانم...؟

أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوٓا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (سوره حدید)

روز آخر سفر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

 قلب انسان یا جای ذکر خداست یا طاغوت... ذکر الله با ذکر طاغوت در یک قلب جمع نمی‌شود. قلبی که در مقابل طاغوت خاشع شود نمی‌تواند در برابر ذکرالله خاشع شود. چنین قلبی دچار قساوت خواهد شد. قلب مومن باید مثل دریا باشد، تنها به جهتی که خدا می‌خواهد گرایش و حرکت پیدا کند.

روز سوم سفر

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین

 حقیقتاً مافی السموات و الارض حرف برای گفتن زیاد دارند ولی کو گوش شنوا... ای کاش قبل از فرا رسیدن مرگ کمی زنده باشیم، تا ببینیم تا بشنویم تا رشد کنیم.
 ماهیگیر طعمه را مهیا کرد، ماهیگیر قلاب را در دریا انداخت، ماهی به طمعِ طعمه در دام افتاد، ماهیگیر ماهی را از آب بیرون کشید، ماهی از آب بیرون آمد ، ماهی مرد... 
چه قدر این صحنه برایم آشناست؛ ما همچو ماهی در دریای ولی عصر(عج) هستیم . ما با ولی الله جریان داریم، ما به واسطه او نفس میکشیم، ما بی او می‌میریم، اما شیطان هم ماهیگیر خوبیست، دنیا را طعمه قرار می‌دهد تا ما را به دام اندازد. چه بسیار مومنینی که فریب دنیای پوچ را می‌خورند.
با تو زنده هستم      کاشکی با تو من بمیرم 
سینه زن بمونم        آقا سینه زن بمیرم

روز دوم سفر 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین
 در حالی قلم به دست گرفته ام که روزی سرشار از امتحان و اخم و لبخندهای خدا را گذارنده و در مقابل دریا زانو زده ام تا جرعه ای از معرفت بنوشم...
هرچه به دریا می نگرم صفات مومنین حقیقی را می‌شنوم... دریا در حضور خورشید و نور، خاشع و مهربان  و در حضور ظلمت و تاریکی، عزیز و هولناک است. دریا با ذره سنگی آرامشش بهم نمی‌خورد و همیشه به ذکر خدا آرام است مگر هنگامی که دلتنگ خورشید شود یا رخ دلربای ماه طوفانی اش کند؛ طوفانی که سرشار از آرامش است.
دریا بخیل نیست با آب هر چاله ای را که ببیند پر می‌کند. آری دریا اهل انفاق است. گویا دریا تشنه حسین علیه السلام است و هر لحظه حروله کنان به سر و سینه می‌زند.
منم برات سینه میزنم     منم برات گریه میکنم ... 
روز اول سفر

بسم الله الرحمن الرحیم

متن زیر سفرنامه ای قدیمی از دوران دانش آموزی است.

             «زیارت دریا»

السلام علیک یا وارث الحسین علیه السلام

 هر کس با نور ذکر سایه غفلت را از سر خویش باز کند، خدا را می‌بیند،صدایش را می‌شنود، اخم و لبخند هایش را متوجه، و در نهایت عاشقش می‌شود... 
منتها زبان خدا، زبان امتحان است. هر اتفاقی که برایت رخ می‌دهد از جانب اوست تا تو را رشد دهد و از رب غیر از این هم انتظار نمی‌رود.
 حالا دست تقدیر خدا قصد دارد راهی سفرم کند و من هم منتظرم تا حرف های تازه ای از او بشنوم...

 ان شاء الله در این سفر به سوره حدید رجوع میکنم  و منتظر می نشینم تا برایم صحبت کند.

شب سفر