بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
قدم زنان عازم سنگرم بودم، بله مسجد...!
مثل همیشه خوشحال و امیدوار. بار گناهان و کوتاهی نسبت به اوامر خدا حسابی روی دوشم سنگینی میکرد، اما وقتی مولا عبدش رو به خونهاش دعوت کنه، یعنی میخواد بگه هنوزم حواسم بهت هست و دوستت دارم! منم وقتی این جمله رو میشنوم یه جورایی غم گذشته از سرم میپره البته نمیدونم خوبه یا بد اما خب به قول شاعر:
وقتی دل سودایی میرفت به بستان ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آن ها
تو همین هوای گل و بلبلی روی فرشی از بال ملائک قدم میزدم که پرنده ای تو مسیر، منو متوجه خودش کرد. وقتی بهش نزدیک شدم از صدای قدم هام فهمید و حس کرد که تهدیدی داره نزدیک میشه و پرواز کرد...
چقدر قشنگ استعاذه رو ابراز کرد و بهم تعلیم داد. راه در امان موندن نسبت به شرور خارج از مسجد، پرواز کردنه! باید اوج گرفت تا از دست شیاطین و شرور در امان بمونی!
سلام بر آن پرنده!
سلام بر برادرانم که در پناه رب الحسین هستند.
و سلام بر امامم که مأمن آسمان ها و زمین است...
- ۱ نظر
- ۲۹ دی ۹۹ ، ۲۰:۳۳